بهشت…

خلوص

چنان دچار روزهای پر زدلهره ام
که درد در تمامی روحم به ناگهان جاری ست

زمان و ثانیه ها در تب و تابند
به یاد تو اما دلم صبورائی ست

به یاد روزهای خوش و آسمان آبی مست
که در تمام وجودم بهار نقش می بست

چه روزهای سپیدی چه حال خوب و خوشی
چه فکر زلالی در این جهنم ترس

به خود نگاه میکنم وباز چشم میبندم
|بهشت در درون من ست و بیهوده میگردم

سیده لطافت سیدی_ ۳۰\۰۴\۱۳۹۸

One comment on “بهشت…”

  1. محبوبم را به چشم دل دیدم گفتم: تو کیستی! …گفت تو !
    بهشت هم در درون ماست بیهوده می گردیم .👏👏👏👌

Comments are closed.