روشنا …

آنگاه که درد بر ما چیره میشود و افکار بی قاعده غالب میشوند بر ذهن مشوشمان ، واژه ای به نام رنج زاده میشود
رنج مفهومی ورای درد دارد ، زنده بودن اما زنده گی نکردن !
وقتی کسی ، چیزی ، فکری ، تو را میشکند درد دارد اما با ادامه این درد رنج زاده میشود …
نباید بگذاریم از درد هایمان رنجی برون آید و ما را در خود ببلعد !
در هر یک از ما توانی هست ، قدرتی که پنهان شده تا در زمان خویش سر برون آورد .
برای همه ما اتفاق افتاده که تصویری دهشناک از رویدادی در ذهن داریم که با رخ دادش فرو میپاشیم
و گاها رخ داده و هنوز هستیم !
هنوز ذره ای امید در درونمان سو سو میزند و این امید از عمق تاریکی ما را بیرون کشیده و ادامه داده ایم !
باور دارم که در درون همه ما ذره ای امید برای روز مبادا پنهان شده که در خود معجزه ای دارد
که با شناخت خودهامان خود را نشان میدهد
آنگاه از نور، نور زاده میشود و تمام وجودمان را روشنایی فرا میگیرد
آن چیزی که باورش سخت است رخ میدهد و خودِ شوریده مان آرام میگیرد …
من باور داشتم و به چشم هم دیدم که شاخه شکسته ای که بدون شک باید خشکیده باشد زنده بود زنده گی میکرد
چرا که در خویش، نور را یافته بود!
وقت آن است که در خویش چرخ بزنیم تا سماعی اینچنین روشنا را نشانمان دهد …

سیده لطافت سیدی
۱۶ فروردین ۱۴۰۰
www.rooshenaa.ir
rooshenaa@


One comment on “روشنا …”

Comments are closed.