یا کریم …

صدای بال و پر زدنی نگاهم را به سمت پنجره سوق میدهد
یاکریم خسته در دام دانه بال و پر میزند
نزدیک میشوم و دست دراز میکنم از برای آزادی اش
اول سعی و کوششی شدید برای رهایی و….بعد تسلیم دستانی که نمیشناسد
نمیدانم میدانست که از برای رهایی اش آمده ام
یا دیگر خسته تر از آن بود که بجنگد …
اما میدانم که چشمان معصومش برای پرواز لحظه شماری میکردند
چه حس قریبی به پرواز با او احساس میکنم
شاید که من از درون ، او هستم و…
او من …

سیده لطافت سیدی
۳۰اردیبهشت ۱۴۰۰
www.rooshenaa.ir
rooshenaa@

۴ comments on “یا کریم …”

Comments are closed.