زنجیر…

در این روزهای شتابزده و بحرانی ، طبقه بندی اندیشه ها سخت تر و راه به مراتب ناهموار تر است روزهایی تمام ناشدنی و زندانی بدون زنجیر ما را در خانه هایمان حبس کرده تشویش آینده و زمان ِ طولانی این بیماری جهان گیر ، ما را دراندیشه های خود اسیر کرده !از دیگران نمیگویم…

در پیش رو …

این روزهای در خانه ماندن ، نیاز تفکر را در ما بیشتر میکند ژرف اندیشیدن آنگونه که من تجربه کردم همیشه در ابتدای امر اضطراب و دلهره به همراه دارد اینکه چه خواهد شد و چگونه از این بحران بیرون خواهیم آمد ؟!ترس از دست دادن عزیزانمان …ترس از بیکاری ،نداری ،ورشکستگی و …اما کم…

تفکر…

مطلبی که این روزها دغدغه ی فکری ایجاد میکند و هر یک از ما باید با تامل بیشتری در اینباره بیندیشد ، نادیده انگاشتن نقش تلویزیون و ماهواره در زندگی هر یک از ما و فرزندان ماست!چطور به این وضوح برای ما تصمیم میگیرند چه ببینیم و چگونه بیندیشیم و خط فکری ما سمت کدام…

شکیبایی…

آموخته ام از زنده گی که هر کس به میزان شکیبایی اش در طول عمر خویش درد را میپذیرد … عده ای دردشان را جار میزنند و طلب درمان از دیگران دارند عده ای دیگرازافسردگی سایرین شاکی اند و خود را محق میدانند که غمگین شوند ؛چرا که درد خویش را درد میبینند و دیگران…

آن سوی ابرها …

من از بهشت …آن سوی ابرها همراه ِ روشنا آمده امحرف زدن با یاکریم های روی گلدان کنار پنجره را دوست دارم من ازعشق می آیم… از نشانه های سبز زنده گی …عمق باور به انسانها از اعتماد به پروردگار …آرامشی که از او میگیرم میدانم که همیشه آسان نیست هیچ گاه نبوده اما فهمیده…

هرچیز که در جستن آنی ،آنی…

ابعاد تفکر انسانها نهایتی نداردسعی میکنم بهتر ببینم دیدن از دیدگاهی متفاوت گویی از بیرون به خودهایمان بنگریم مصداق قضاوت خویش ؛ عادلانه و بی پروا !پیشترها باید از خویش میگذشتم و به خویشتن ِ حقیقی ام میرسیدم نمیخواهم بگویم دیر شده ،نه!اما عمق این زندگی که در دهه سوم است ، نیاز به نگرشی…

ایستادگان …

در طول زنده گی بارها و بارها برای هر یک از ما پیش آمده که قضاوت شده ایم و به دفعات پوزخند تمسخر انسان نماها را در زنده گی دیده ایم و باز از نو ایستاده ایم …این نوع دیده شدن درد دارد؛ درست است اما یاد گرفته ایم از درد فرصت بسازیم میدانم که…

سکون…

تاخیر در نوشتن این روزهایم ، سکوت گسی ست در آتش میسوزم و … درک آوار شدن باوری که سالها با آن زیسته ام می آزاردم…جزخموشی و تفکر چیزی آرامم نمیکند !صبر در واژه بسیار آسان است و توصیه اش همچون نسخه ای ناگفته بر زبان همگان جاری !اما در عمل دردی عمیق به همراه…

بگذار فریاد بزنم …

صدای باران آرام و یکدست پاسی از شب گذشته دوست دارم بنویسم از گذشته ای که قول هایمان قول بود …دوست داشتن ها حقیقی!عدالت و شرافت بدون یادگیری در وجودما نقش بسته بود !باید مسیری را به اشتباه رفته باشم از کجا هبوط کردیم؟حرف هایی هست … در وجودم فریاد میشوند ؛ لب فرو بسته…

به خود نگاه میکنم …

در آینه نگاه میکنم آرام لبخند میزنممن همانی ام که میخواستم …اشتباه نکن…! کامل نیستم !هنور راه زیادی مانده با عبور سالها کمی پخته تر ، صبور تر ، آرام تر شده ام دیگر در تلاش تغییر دیگران نیستم درگیر اثبات خود به آنها نیستم شاید به کلام گاهی بخواهم چیزی را که میبینم به…