ببینمان…

سالهای عجیبی ستاز رنج های کرونا بیرون آمدیم و درد های دیگری گریبانمان را گرفت .فیلم های قدیمی را که می دیدم با رنج ها و روزگار تلخ کشور هایشان ، هیچ فکر نمیکردم روزی در کشورم هم این روزها را به چشم ببینم !این حجم از دلهره از فردای نیامده را …! دستهای خالی…

پاداش صبر

در راهی که میرویم از گذشته های دور تا کنون ، هر یک از ما با درد هایی متفاوت و گاه مشترک روبرو شدیم در خودهایمان شکستیم و باز خویشتن ِ خویش را ساختیم صبر و امید را در راه با خود هجی کردیم و بارها اشک ریختیم اما نباختیم ایستادیم و از نو زنده…

آغاز…

در آغاز سفری گام مینهم که روشنا در انتهای آن منادی عظمت پروردگار است امید واژه ای ایست که در درونم همیشه ریشه داشته ، در عمیق ترین تاریکی ها همیشه صدایی با من سخن میگوید که آرام باش همه چیز درست خواهد شد …صبر برای من مفهومی مقدس دارد ، درست مثل اینکه به…

اینجا دنیاست …

در تکاپوی روزهای ناگذرای حبس گویی افکار افسارگسیخته بیشتر از همیشه فریاد میشوند و طاقت از ما میگیرند !گاه در میان کتابها غوطه میخورم تا از حجم فشار وارده کم کنم گاه دستی به قلمو میبرم و طرحی میزنم گاه مینویسم …اما گویی زمان ایستاده ، روزها را گم میکنم امروز چند شنبه است ؟!این…

واژه ای به نام خوشبختی …

هر کدام از ما در طی گذر عمرمان هر روز و همیشه در تلاشیم تا به واژه ای به نام خوشبختی برسیم و این حال خوش برای هر کداممان یک معنا دارد این واژه به ظاهر ساده و در عمق انقدر پیچیده که دستیابی به آن سخت و گاها ناشدنی به نظر می آید !نمیدانم…

در خواب ماندگان …

هنوز که هنوز است با این همه نشانه در اطراف …اینکه میبینم انسانی تو را بخاطر سیر کردن چند پرنده محکوم کند آزار دهنده است گاه بد دلی انسانها را نمیفهمم فکر میکردم این بیماری انسانها را مهربانتر کرده اما افسوس که گاه هیچ تلنگری خواب رفتگان جهالت را بیدار نمیکند !امید داشتن به دنیایی…

یا کریم …

صدای بال و پر زدنی نگاهم را به سمت پنجره سوق میدهد یاکریم خسته در دام دانه بال و پر میزند نزدیک میشوم و دست دراز میکنم از برای آزادی اش اول سعی و کوششی شدید برای رهایی و….بعد تسلیم دستانی که نمیشناسد نمیدانم میدانست که از برای رهایی اش آمده ام یا دیگر خسته…

روشنا …

آنگاه که درد بر ما چیره میشود و افکار بی قاعده غالب میشوند بر ذهن مشوشمان ، واژه ای به نام رنج زاده میشود رنج مفهومی ورای درد دارد ، زنده بودن اما زنده گی نکردن !وقتی کسی ، چیزی ، فکری ، تو را میشکند درد دارد اما با ادامه این درد رنج زاده…

تغییر نگاه …

همیشه برایم جای سوال بود که چگونه انسانهایی که عینکی هستند لک و کثیفی روی شیشه عینکشان را متوجه نمیشوند و گاها از لک های روی شیشه عینکشان عصبی میشدم …تا اینکه مدتی ست من هم باید عینک مداوم بزنم … بعد چند وقت که مراقب بودم و مدام شیشه عینکم را تمیز میکردم ،…

که بودن ِمن، عین بودن ِمن باشد …

اینجا که منم راه به بیراهه ندارد بنگر که درونم غم ِ مستانه ندارد من مست خودم ، غیر؛ درونم ندهم راه این درگه من راه به بیگانه ندارد آرام و سبک بار به جان میخرم این درد دردی که درون ِ دل دیوانه نشانم من هیچ شدم در پی خود ، حرف ِ سکوتم…